محل تبلیغات شما
غروب بود جانباز اعصاب و روان در کنار پنجره بیمارستان فجر نشسته وبیرون را نگاه میکرد. دست بر قضا من هم بعد از ماهها رفته بودم تا هم قطاران دروان جبهه را ببینم. همقطارانی که با دیدن این همه دروغ و دغل که با نام اسلام و با سو استفاده از مردم به خود مردم میگویند ، به بیمارستان روانی پناه برده اند. من مستقیم به طرف آن جانباز رفتم و جویای احوالش شدم .و پرسیدم که چرا به غروب خورشید اینگونه خیره شده است؟ آهی کشید و گفت.این بی ناموس هایی که الان در راس امور کشور و

سوال از یک جانباز بستری در فجر

مجمع الجزایر میراث فرهنگی چیست ؟

عملیات مرصاد(تنگه چهارزبر)

بیمارستان ,هم ,بی ,غروب ,مردم ,جانباز ,که با ,جویای احوالش ,و جویای ,رفتم و ,جانباز رفتم

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

رک DVR سردار دلها یک محتوا نویس وب